رویش

ای مطرب دل، زان نغمه خوش، این مغز مرا، پر مشغله کن

رویش

ای مطرب دل، زان نغمه خوش، این مغز مرا، پر مشغله کن

با خدا زیباست این دنیا

گاه باید با عالمی جنگید تا صدای صلح تو را بشنوند.

گاه باید پیچیده گفت تا دل های ساده به وجد آیند.

گاه باید سخت ترین صحنه ها را ببینیم تا قدر زندگی را بدانیم.

گاه باید هرچه که هست را ، در درونت چال کنی تا عاقلت بخوانند.

گاه باید سکوت کنی تا خدایی ات دانند .

گاه باید چشم بپوشی از نگاهی که دوستش داری ، تا لیاقت نصیبت کنند و آنچه نمی دانی بهره مندت گردانند.

گاه باید از تاریکی سخن گفت تا نورانی ات ببینند.

گاه با خشم، مهربان بودنت را لمس می کنند.

گاه سرعت می بخشی به کارهایت تا شمعی در میان هیاهوی ذهنت خاموش نشود و می بینی چه ساده ، می شد چراغی روشن کرد آن هم بی واهمه.

گاه می کاهی از قدرتت ، تا به رقابتی خاتمه بخشی و می بینی که چه بد، رقیبت بعد پیروزی قهقهه می زند.

گاه زندگی ات را وقف می کنی برای دیگرانی که لحظه ای هم دوست ندارند. آه از این همه غربت.

گاه اشک می ریزی از غم یک دنیایی و می بینی که همان دنیا چه ساده به اشک هایت می خندد.

از متن ها دور می شوی، تا در حاشیه ها گم گردی، ناگهان در تیتر پیدایت می کنند.

ضربدر می زنی روی عقاید سنگی شیطانی ات، دوستت با مدادی تیک زدن را به تو می آموزد.

می هراسی از زینت تا زیبایت نبینند، خود را غرق در زینت های واهی میابی.

مدام خودکار برمی داری و خط قرمز می کشی برای عقایدت، غلط گیر می آورند پاکشان می کنند.

در جمعی غرقی در شادی، می شکنی قلبی، بیرون که می آیی هرچه می کنی نمی توانی ... گویا جنس قلبش شیشه ای نبوده که با چسب دوقلو و چند قلو مرحم یابد.

شاد می شوی که خوشحال می کنی چندی را، ولی نمی دانی که چه برچسب ها به رویت چسبانده اند؛ تازه دوره ات هم می کنند.

گاه باید به جای اشک ریختن ، خندید تا اوج غمت احساس شود.

می خندم به اشک هایی که باید به سجاده ی عشق تو می ریختم آنو قت سرخوار شدن به خاطر کنایه های همجواران حرامشان کردم.

می خندم به حال دوستی که دوستش دارم و در دام بلا می بینمش و کاری جز تأیید اگر کنم، با تیر چشمانش قلبنم را می شکافد ... .

می خندم به این همه نفاقی که دنیا را تسخیر کرده و چه زیبا کرده ما انسان هارا ، چه زیبا... .

می خندم به برادران یوسف که چقدر دلنشین بد کردند به ما انسان ها.

می خندم به پدری که فرزندش را طرد کرد، نه درک، و چون در دام گرگ دیدش،‌گرگ صفتش خواند.

می خندم به زمانهع که چه زیبا نقشه می کشد برا ی ساده لوحانی که چشمشان خشک است به ذره ای لذت.

می خندم به این همه دست و پا زدن برای رسیدن به معشوق ، آنگاه پس از گذر اندک زمانی متنفر شدن از دیدن روی او.

نمی دانم شاید باید به چیز های دیگر هم خندید آنقدر که دنده هایمان بزند بیرون همچون کودکان آفریقایی معصوم تر از من و تو....

به مادری که برا ی فرزندش می خرد تا نو بپوشد، و خود چیزی ندارد که زیبا پوش باشد؛ آنگاه فرزند عارش می شود که بگوید این است مادرم.

به مظلومیت مقتداهایی که آسمان و زمین، ناصبوری می کنند برا ی بوسیدن خاک متبرکشان ، آنگاه عزیزشان را خوار می کنند در مقابلشان.

به دودی که می رود در چشمان دروغ گو و سخن چین که دیدنش عجب چشم بصیرتی می خواهد به خدا.

و یا به عذاب وجدانی که درون گناهکاران را می سوزاند و آنها هم به روی خودشان نمی آورند چه مقاومتی دارند این بندگان خدا...

به مردمانی که یک عمر کار می کنند تا ثروتمند شوند آنگاه این ثروت می شود مایه ی لعن و نفرینشان.

به آنهایی که می آرایند خود را برا ی جلب توجه ها، و نمی دانند که هرچه مرموز تر باشند و پیچیده تر ،‌ بیشتر در جستجویشان می گردند.

یک لحظه اینگونه به جهان نگاه کن هرچند پلیدش می بینی ولی باز هم دوستش داری. راز این تناقض در چیست؟؟؟؟؟؟ چرا با این همه پستی وابسته ی آنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راز، همان چیزی است که روشن می کند این عالم را ، هر چه که گفتم زیبا می شود اگر کنارش معشوقی را ببینی که سامان می دهد هر چیزی را ... .

او که گریه را خنده می کند، اشک را مروارید ، سختی را آسایش، رنج را لذت، نفرت را عشق، نفاق را صداقت، جهنم را بهشت، آتش را سرد، کور را بینا ، دزد را مسلمان ....

چه بگویم؟؟؟؟؟؟ چرا که عشق در نگاه تو معنا می شود. یکبار نگاهم کن و مرا هم با خبر ساز تا زیبا بیایم پیش چشمانت .

 با دلی خسته از فریب های این دنیا قدم بر می دارم به سوی تو. امیدم تنها به توست اگر تنهایم گذاری از قطره هم تنها تر می شوم.

اشک هایم ببین، دست لرزانم بگیر، هر چند که لایقت نباشد. از بس دنیا را با عینکی دیدم بدون تو چشمانم تار می بیند این حوالی را بیا تا نور تو روشن کند دیدگانم را ... .

شاید بگویی که من هستم ولی تو نمیبینی مرا  !!!!!!!!! باشد چشمانم را لایق دیدنت گردان و وجودم را لایق احساست... .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.