احتمال اینکه کسی این وبلاگو بخونه خیلی کمه
شاید راحت تر میشه اینجا حرف زد
میگن غم مهمانه و نباید موقع ابتلا بهش همه رو خبر دار کرد
اما اخه من دارم از شدت غم بیمار میشم
دلم هزار تکه ست و منتظر روزی که رخت از این دنیا ببندم..
این روزها
لبخند زورکی روی لب
مهمانی رفتن های زورکی
اصلا حرف زدن زورکی
و حتی زنده بودن زورکی..
اتفاقهای ممتد زندگی من شدن..
حالم چطور میتونم دگرگون کنم..
چطور میشه گذشت اما نگذشت..
من دلم ایا چیز زیادی میخواد؟
غمگین نبودن..